نوشته اصلی توسط
ae85
با سلام دوستان
من تو زجر بزرگ شدم دلم از خانواده دلگیره ... هیچکس تو این دنیا ندارم احساس غربت میکنم نه دوست خاصی دارم و نه چیزی .
هر روز تنهایی میرم بیرون دیگه خسته شدم همش فکرم تو کارامه هدفامه زود تر بهشون برسم نه وضعیت مالی درستی دارم فعلا که تغریح کنم و نه تو محیط خانواده اسایش برای ادم میزارن .
دلم میخواست با یک دختری اشنا میشدم مثل دختر پسرای دیگه بیرون میرفتم باهاش و دوست میبودیم که متاسفانه به من پیشنهاد میدن که ازدواج کن
چه طور تو پارک جایی میرم دختر پسرا باهم شادن و این که تو این مدت پسر عمه ای من با دوست دختر چند سالش ازدواج کرد چرا همش میگیم اخر دوستیا بده ! ایا حق ما اینه بعضی ها تنها باشن و بعضی ها نباشن الان دوستان میگن که اخر این دوستیا درد رنجه و شکسته اما چرا خوباش نمیبینید !؟
والا دیگه خسته شدم با این شرایط بریدم به من میگن خوب تنهایی برو مطالعه کن ورزش کن برو بیرون هدفون تو گوشت بزار پیاده روی کن خوب تا کی ؟ ادم مریض نمیشه با این شرایط ایا ادم اجتماعی نیست تا کی باید من تنها باشم یا غریب .....
دلم از این دنیا ادماش خانواده پدر مادر و... گرفته ......
برای ادما منفعت نداشته باشم هیچکس سمت ادم نمیاد ... تا کی باید حصرت بکشم که یک جوون همسنو سال من تو بهترین ماشین سواره تو خانواده اسایش داره کلی دوست رفیق داره ( من نمیگم اون پسر مشکلات نداره اما از من بهتره روحیه اش ) اما من باید تنهایی بیرون برم دور باشم از محیط خانواده صبح تا شبم دنبال کارام که وضعم بهتر بشه ....!!!
موندم چی کار کنم میگم برم پیش ی روان شناس ی دوست مثل خودم معرفی کنه بهم حدااقل تنها نباشیم ... که روان شناس ها هم یا میگن همچین کاری نمیتونیم بکنیم یا این که هر جلسه باید کلی پول داد با این شرایط .....ی جور ادم خاص و درون گرام ....
به چندین دختر هم پیشنهاد دادم اما هیچ دختری قبول نمیکنه دخترا دنبال پسرای جذاب یا ظاهر خوب یا دنبال پولن ... تاببینن ی پسر از تنهایی صحبت میکنه و.. ازش دوری میکنن ... با یک دختر معمولی مطلقه هم اشنا شدم که اونم به خاطر محدودیت و.. نمیتونست بیرون بیاد و مشکلات زیاد داشت که بعد ی مدت دوباره رفتم سمتش گذاشت رفت گفت دیگه نمیخوام باهم باشیم چون زمانیم که باهم صحبت میکردیم اینترنت و تلگرام نداشت از زمانی که تلگرامش از دوباره فعال کرد و تو گروها کلی پسر سمتش امد با ظاهر و حذابیت های مختلف انگار دیگه سرگرم شد دلشو زدو رفت دختری که فکر میکردم فرشتست یهو تبدیل شد به دختری که اصلا نه احساس داره نه چیزی بد جور خوردم کرد ی روزم ورداشت گفت واسم شارژ بفرست تا باهات صحبت کنم واقعا با این حرفا ادم نمیشکنه ؟.. دیگه امیدی به دختر جماعت نداشنم دیگه الان اصلا از همشون نا امید شدم همشون مثل باد میمونن هیچکدومشون تو سختی با ادم نیست .
تنهایی مشکلات مالی/ تفریح نداشتن .. دلخور از زمین و زمان داغونم کرده
خواهش میکنم راه حل خوبی دوستان بدن ... دیگه تا کی خودم دلداری بدم بسه این همه سال ... دوستانیم که از مشهد روان شناس خوب سراغ دارن میتونن کمکم کنه لطفا پیام بفرستن معرفی کنن ممنون .